هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غمگین است که در آن شاعر از درد فراق و عشق نافرجام سخن می‌گوید. او از زیبایی معشوق و تأثیر عمیق آن بر دل خود یاد می‌کند و از رنج‌هایی که در غیبت یار متحمل شده است، شکایت می‌کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که معشوق همان کاری را کرد که او از آن می‌ترسید و این باعث ویرانی دلش شده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیدهٔ ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد تا به خوبی درک شود.

شمارهٔ ۷۰۹

زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود
ای بسا تشنه کزان رشته فرا چه شده بود

غم زهر سوی در آمد که ز آمد شد باد
دل ویران مرا هر طرفی ره شده بود

هم دران روز دلم زد که به ملک حسنش
فتنه جاسوس و بلا حاجب درگه شده بود

عاقبت یار همان کرد که ترسیدم از آن
پیش ازین گوی که از جان من آگه شده بود

تاکنون از پی امید کشیدم، ورنه
کارم از دولت هجرانت همانگه شده بود

گر چه در غیبت دل جور بسی بردم، لیک
باری آن دشمنم المنت لله شده بود

آفتی بود جمالش که دلم برد، آری
خسرو از خویش نه دیوانه و ابله شده بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.