۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۴

باش تا بار دگر آن پسر این سو آید
مست و خوش پیش ملامتگر بدخو آید

گر چه من کشته شوم زان، که بگوید به کمند؟
وه که آن عشوه گری هات چه نیکو آید

هر چه اندر دلم و پیش دو چشمم، یارب
پیش آن نرگس خونخواره جادو آید

آنکه بد گفت مرا روی چو ماهش بینید
آن همه در نظر من بر سر او آید

دل که در زلف گره بست غم آن نیست، غم آنست
که به خفتن گرهش در سر پهلو آید

نیست زان شوخ، همه از دل پر خون من است
هر دمم این همه خونابه که بر رو آید

خسروا، زمزمه عشق نهان نتوان داشت
هر کجا عود بر آتش بنهی، بو آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.