هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او در خواب دیده که معشوقش به او بی‌مهری کرده و این باعث رنجش شده است. شاعر از زلف معشوق به عنوان نماد کفر و از دل‌های سوخته و اشک‌های جاری یاد می‌کند. در نهایت، شمعی که نماد عشق است می‌سوزد و از بین می‌رود، که نشان‌دهنده رنج فراوان شاعر است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و اندوه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۷۶۴

دوش در خواب مرا بابت خودکاری بود
بت پرستی را در خدمت بت یاری بود

کفر زلفش به رگ و پوست چنانم در رفت
که از او هر رگ من رشته زناری بود

گفتمش، بود غم مات گهی، آن بدمهر
از برای دل ما نیز بگفت، آری بود

دل گمگشته همی جستم در هر مویش
خنده می کرد به شوخی که دلت باری بود

سرگذشت دل خود گفتم در پیش خیال
محرم راز شب تیره و دیواری بود

زلف بنمودش آلوده به خون، گفت، آری
یادمی آیدم آنجا که گرفتاری بود

می تراوید از چشم ترم اندک اندک
هر کجا در جگر سوخته آزاری بود

شمع بگریست زمانی و زهر سوز بمرد
سوزم از گریه همی مرد که بسیاری بود

هر که خسرو را دید از تو جدا، گفت به درد
وقتی این بلبل شوریده به گلزاری بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.