هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، از عشق و دل‌باختگی سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، حالات عاشقانه‌اش را بیان می‌کند. او از چشم‌های معشوق، غمزه‌هایش، ابروهایش و زلف‌هایش سخن می‌گوید و احساس سرگشتگی و بی‌قراری خود را در این وادی عشق توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

شمارهٔ ۷۶۷

چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتاد
تو نیفگندی، از آلودگی خواب افتاد

غمزه تیز به پیرامن چشمش گویی
تیغ خون است که در مهچه قصاب افتاد

مشتبه می شود قبله ز رویت، چه کنم؟
که ز ابروی تو چشمم به دو محراب افتاد

دل به دریای جمال تو به بازی می گشت
عاقبت سوی زنخ رفت و به گرداب افتاد

کار من از پی زلف تو پس آمد، چه کنم؟
مثلم قصه شاگرد رسن تاب افتاد

زلف تو می نگذارد که ببینم رویت
یارب این شب ز کجا بر سر مهتاب افتاد؟

آب خسرو همه بر روی زمین ریخته شد
از چو تو یار که گردنده به دولاب افتاد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.