۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۷۶

باز یاد آن شبم دیوانه کرد
کان پسر با من به خواب افسانه کرد

شد خراب این دیده و سلطان حسن
از کجا منزل درین ویرانه کرد؟

کم مبادش مویی، ار چه زلف را
بهر آزار دل من شانه کرد

شمع مهمان داشت چون پروانه را
مرغ بریانش هم از پروانه کرد

جان من آن آشنا، گویی تویی
کو مرا از جان خود بیگانه کرد

من نمی دانم که چون باشد پری
شکل تو باری مرا دیوانه کرد

از دل خسرو چه پرسی حال، کو
قبله را در کار این بتخانه کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.