هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و ناامیدی‌های زندگی خود می‌گوید، از عشق نافرجام، از دست دادن فرصت‌ها و رنج‌های روحی که تحمل کرده است. او از بی‌عدالتی‌های زندگی و ناتوانی در تغییر سرنوشت شکایت دارد و احساس می‌کند که همه چیز از دست رفته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق نافرجام و یأس وجودی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۷۹۷

دلم از بخت گهی شاد نبود
جانم از بند غم آزاد نبود

یک دم از عمر گرامی نگذشت
کان همه ضایع و بر باد نبود

گر ببینی دل ویران مرا
گوییا هیچ گه آباد نبود

کافری رخت دلم غارت کرد
شهر اسلام و سر داد نبود

شب همی دانم کاو آمد و بس
بیش از خویشتنم یاد نبود

خانه گلشن شده بی منت باغ
سرو بود، ار گل و شمشاد نبود

هر چه می خواست همی کرد طبیب
ناتوان را سر فریاد نبود

ناگه آهوی من از دام بجست
زانکه اندازه صیاد نبود

خسرو از تلخی شیرین دهنان
آنچنان است که فرهاد نبود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.