هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر دردها و رنج‌های عاشقانه، ناامیدی‌ها و امیدهای شاعر در عشق است. او از دلبری‌های نادیده، فتنه‌های روزگار و ناکامی‌ها می‌نالد، اما در عین حال به عشق و شادی امیدوار است. شاعر از تقابل بین غم و شادی، عشق و رنج، و همچنین از تسلیم در برابر تقدیر سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده، درک این شعر را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌کند. این محتوا برای نوجوانان و بزرگسالانی مناسب است که توانایی درک مفاهیم انتزاعی و احساسات پیچیده را دارند.

شمارهٔ ۸۱۶

من دلبری ندیدم کش زین نهاد باشد
زین فتنه ها دلم را بسیار یاد باشد

بگذشت دی به شادی و امروز نامرادی
آری نه کارها را دایم مراد باشد

نزلی دگر طلب کن، ای دل، ز کویش ایرا
در شهر عشقبازان غم خانه زاد باشد

آید به عشق پیدا مردی که غازیان را
میدان تیغ بازی میدان داد باشد

ای دوست، چند سوزی کاخر چرا خوری غم؟
آن کیست کو نخواهد پیوسته شاد باشد؟

گر تو خوشی به خونم، من خویش را بسوزم
جایی که آب نبود، روزی که باد باشد

گفتی که پیش هر کس چندین مگیر نامم
این زار مانده دل را کی ایستاد باشد

تعلیم نیست حاجت غم را به سینه خستن
در استخوان شکستن گرگ اوستاد باشد

ترسم به نامرادی جان در دهم به عشقت
گر پیش تو بمیرم آن هم مراد باشد

چون شاهد است ساقی، یکسو نهیم توبه
در کوی بت پرستان تقوی فساد باشد

بسم الله آنچه خواهی، فرمای، خسرو اینک
فرمان دوستان را بر جان مفاد باشد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.