هوش مصنوعی: این شعر از دیوان حافظ، بیانگر حالات عاشقانه و سوزناک شاعر است که در آن از مستی، عشق، جدایی و رنج‌های روحی سخن می‌گوید. شاعر از نبودن یار و غم‌های ناشی از آن شکایت دارد و به روزگار تاریک خود اشاره می‌کند. در پایان، با اشاره به گذرا بودن عشق، از خواننده می‌خواهد که بر گذشته افسوس نخورد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و فلسفه‌ی زندگی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۸۳۳

دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبود
من بودم و دو محرم و یاری دگر نبود

می رفت آن سوار و بر او بود چشم من
می شد ز سینه جان و در آنم نظر نبود

سوز دلم بدید و ز چشمش نمی نریخت
این یار خانه سوخته را اینقدر نبود

دیوانه کرد عاشقی و بیدلی مرا
یارب، دلم که برد، کجا شد، مگر نبود؟

خوش بوده ام که با تو نگاهی نداشتم
باری ز آب دیده ام این درد سر نبود

دوش آمدی و معذرتی گر نکردمت
معذور دار از آنک ز خویشم خبر نبود

بر من ز روزگار بسی فتنه می گذشت
چشمت بلا شد، ارنه به جانم خطر نبود

پیوسته روز غمزدگان تیره بود، لیک
از روزگار تیره من تیره تر نبود

خسرو ز بهر عشق گذشته چه غم خوری؟
چون رفت، گومباش، اگر بود و گر نبود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.