هوش مصنوعی: شاعر در این متن از نبود یار و معشوقه خود شکایت می‌کند و بیان می‌کند که با وجود زیبایی‌های طبیعت و بهار، بدون حضور یار، همه چیز بی‌فایده است. او از انتظار کشیدن و ناامیدی‌های عاشقانه می‌گوید و اشاره می‌کند که با وجود امیدواری‌های کوچک، نتیجه‌ای حاصل نشده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و انتظار نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۹۰۳

گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه سود؟
بت شکر لب من در کنار نیست، چه سود؟

بهار آمد و هر گل که باید آن همه هست
گلی که می طلبم در بهار نیست، چه سود؟

به انتظار توان روی دوستان دیدن
دو دیده را چو سر انتظار نیست، چه سود؟

ز فرق تا به قدم زر شدم ز گونه زرد
ولی ز سنگ شکیبم عیار نیست، چه سود؟

ز بهر خوردن دل گر هزار غم دارم
چو بخت خویشتنم استوار نیست، چه سود؟

ز دوست مژده مقصود می رسد، لیکن
از آن هزار یکی برقرار نیست، چه سود؟

اگر چه باده امید می کشد، خسرو
ز دور چرخ سرش بی خمار نیست، چه سود؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.