هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و جدایی سخن می‌گوید و خود را همچون گدایی می‌داند که در حضور پادشاه عشق (معشوق) قرار دارد. او از سوز و گداز عشق، آرزوی دیدار، و بلای عشق می‌گوید و اشاره می‌کند که عاشق، حتی اگر بت‌پرستی کند، در راه عشق رواست. همچنین، از پنددهندگان می‌خواهد که عاشق را به حال خود رها کنند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند بت‌پرستی در عشق و بلای عشق نیاز به درک بیشتری از ادبیات و فلسفه عرفانی دارد.

شمارهٔ ۹۰۹

در آن هجوم که یار تو پادشا باشد
غم گدا که بود، زیر پاکرا باشد؟

منم به سوز و گدازش، به یاد سیم برت
چو مفلسی که هوسناک کیمیا باشد

یگانه با تو چنانم که در جدایی تو
چو یک تنم که ازو نیمه جدا باشد

تو پادشاه بتانی و خاطرم اینست
که شغل روسیهی بر درت مرا باشد

شوم فدای جمالی که گر هزاران سال
کنم نظاره، هنوز آرزو به جا باشد

بلا و فتنه از ان نخل باد، یارب، دور
که برگ و فتنه او میوه بلا باشد

ندانم این دل آواره را که فتوی داد
که بت پرستی در عاشقی روا باشد

فغان ز باد که بوی تو بهر کشتن خلق
همی برد که چو من بیدلی کجا باشد؟

مخواه عاقبت، ای پندگوی، خسرو را
چو عاشق است، رها کن که مبتلا باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.