۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۵

دل مرا چو ز روی تو یاد می آید
هزار شادی در دل زیاد می آید

تو پای خویش فراموش کرده ای از حسن
کجات از من سرگشته یاد می آید

غم تو در دلم آتش نهاد و از لعلت
صد آتش دگر اندر نهاد می آید

سواد چین شده زلفین تو که هر سحرم
نسیم مشک افشان زان سواد می آید

مراد سینه خسرو تویی و روی ترا
هر آن صفت که کنم بر مراد می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.