۳۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵۴

تا رخ تو زلف ترا پیش کرد
زلف تو مه را به پس خویش کرد

چشم تو دی ملک جهان می گرفت
مست شد آن غمزه و فرویش کرد

دوش دهانت نمکی می فشاند
قطره چکید و جگرم ریش کرد

کرد دلم پاره و دانی که کرد
تیر تو، ای کافر بدکیش، کرد

چشم تو در خواب شد او را بگوی
در نتوان بر سگ خود پیش کرد

خامه خسرو نتواند نوشت
آنچه غمت بر من درویش کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.