۲۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۸

از نکو بد نگو نمی آید
تو نکویی، نکو نمی آید

با من اربد کنی، نکو کن، از آنک
بد جز از تو نکو نمی آید

می روی سوی باغ با آن لطف
آب در هیچ جو نمی آید

آنکه خورشید می کند بر چرخ
تو کنی به، کز او نمی آید

عقل من با تو رفت، وین طرفه
که تو می آیی، او نمی آید

تاب سنگین دلت ندارم من
کار سنگ از سبو نمی آید

دل خسرو که در هوای تو ماند
جای دیگر فرو نمی آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.