۳۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۱

تو رفته ای و ز تو نامه ای به من نرسد
چگونه قصه دردم به مرد و زن نرسد؟

دلم که می پرد اندر هوای تو مرغی ست
که از وطن برود، باز در وطن نرسد

مرا کشی و نپوشی به عیب من دامن
شهید را چه تفاوت، اگر کفن نرسد

گرفت گریه من دامن تو، مسکین چشم
اگر ز یوسف ما بوی پیرهن نرسد

چنان همی رود اشکم که گر گشایی تیر
به چشم من رسد، اما به اشک من نرسد

بماند در شکن گیسوی تو دل، هشدار
که آتش دل خسرو بدان شکن نرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.