هوش مصنوعی: این شعر از ناکامی‌ها و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از بی‌پاسخی معشوق، بی‌قراری دل، و ناتوانی در تحمل دوری می‌نالد. او از تلاش‌های بی‌ثمرش برای جلب توجه معشوق و ناامیدی‌هایش می‌گوید. تصاویری مانند غنچه بی‌باد بهار و گل خجل از خار، عمق درد و اندوه او را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۰۴۵

دست ز کار شد مرا، دست به یار در نشد
لابه نمودمش بسی، هیچ به کار در نشد

آه که صبر چون کند این دل بی قرار من
کز پی تنگی اندرو صبر و قرار در نشد

دل که به هدیه دادمش کاین رخ زرد بنگرد
سکه قلب داشتم زر به عیار در نشد

جان بسپردمش که تا کشته خود شماردم
گر چه که کشتن رهی هم به شمار در نشد

تا که دهان تنگ تو با نفس نسیم زد
در سر غنچه بعد ازان باد بهار در نشد

دی به کرشمه می شدی گشت چمن بسان گل
شوخی گل که از حیا باز به خار در نشد

گشت غبار خنگ تو سرمه چشم و هیچ گه
سرمه بدان نمط درین دیده تار در نشد

من به غبار خواستم در روم و نبینمش
لیک ز بس ضعیفیم تن به غبار در نشد

بر دل من فرس مران، زانکه به خانه گدا
شاه اگر چه شد درون، لیک سوار در نشد

ناله خسرو از غمش رفت به گوش آسمان
هیچ گهی به گوشت این ناله زار در نشد
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.