هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین بیانگر درد و رنج عاشق از فراق و ناکامی در عشق است. شاعر از دل‌های سوخته، ناله‌های بی‌پاسخ و بی‌قراری عاشقان می‌گوید و جهان را بی‌رنگ و بو می‌بیند چرا که بهار عشق برایش نرسیده است. همچنین، او از بی‌وفایی معشوق و نرسیدن به وصال سخن می‌گوید و در پایان اشاره می‌کند که عشق، خسرو را نیز سوزاند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و ناکامی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۰۵۰

کدام دل که تو غمزده زدی فگار نشد؟
کدام کس که ترا دید و بی قرار نشد؟

حرام باد زخاک تو بر در هر چشم
که هیچ بهره این چشم خاکسار نشد

بسوخت ناله من سنگ را، عجب سنگ است
دلت که سوخته زین ناله های زار نشد

نظاره می کنم از دور، می خورم جگری
که جز به دامنم این نقل خوشگوار نشد

جهان پر از گل و سرو روانم از من دور
حساب من به جهان گوییا بهار نشد

خوشا کرشمه آن یار، دوش زاری من
به دیده برشکن داد و شرمسار نشد

متاع وصل نه اندر قیاس همت ماست
که مرغ سدره غلیواژ را شکار نشد

به عشق دوزخی خام سوز شد خسرو
ازان که سوخت درین کار پخته کار نشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.