هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و درد عشق و دوری از معشوق سخن می‌گوید. او از یار خود می‌خواهد که قدر محبتش را بداند و از باد صبا می‌خواهد پیامش را به معشوق برساند. شاعر با وجود رنجش، همچنان عاشق است و از دیدار معشوق آرزو دارد. او از ملامت‌های دیگران نیز شکایت دارد اما عشقش پایدار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و غمگین است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ملامت‌های اجتماعی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۰۷۸

در سینه دارم کوه غم، داند اگر یار این قدر
شاید که نپسندد دلش بر جان من بار این قدر

بیچاره ای از دست شد، آخر چه کم گردد ز تو؟
گر بازگویی، ای باد صبا، در حضرت یار این قدر

گر بهر چون تو کعبه ای، عمری به دیده ره روم
هم سهل باشد جان من، این مزد را کار این قدر

از دیده زیر پای تو چندان فشانم لعل و در
روزی نگفتی کان فلان هست از تو بسیار این قدر

گر چه دلم خون شد ز تو، نی از تو می رنجد دلم
بوده ست ما را دیدنی از چشم خونبار این قدر

با آنکه زارم می کشی، دشوار می ناید ترا
آنکه ملامت می رسد از مات دشوار این قدر

در یوزه دارم خنده ای از نقلدان پر نمک
مرهم بکن بهر خدا بر جان افگار این قدر

ناله که خسرو می کند در آرزوی روی تو
کم نالد اندر فصل گل بلبل به گلزار این قدر
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.