۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۹

قمر برید ز من مهر و من خراب قمر
شبم دراز چو گیسوی نیمتاب قمر

خرابه ها همه چون از قمر شود روشن
چراست تیره دل من، چو شد خراب قمر

تمام شب قمر آسمان نمی خسپد
که چشم این قمر ما ببست خواب قمر

کجا رسد مه گردون بدین قمر، باری
که نیست چشمه خورشیسدتر به آب قمر

ز نور باشد هر قطره چشمه خورشید
چو خون چکد ز رخ همچو آفتاب قمر

کنون دمیدن صبح از رخ قمر باشد
چو آفتاب نهان شد ز ماهتاب قمر

گر آید و برود زودتر نه جای گله است
از آنکه نیست نهان، خسروا، شتاب قمر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.