هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق و بیتوجهی معشوق رنج می‌برد. او از ظلم و ستم رقیب و بی‌وفایی معشوق شکایت کرده و از خدا و معشوق می‌خواهد که به فریادش برسد. شاعر از بی‌خوابی، بی‌حوصلگی و درماندگی خود در غم معشوق می‌گوید و از جام عیش بی‌صفا و عمر گذرا شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه، رنج و شکایت است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند «در خون ما گوید سخن» و «خونریز» ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۱۳۷

کار دلم از دست شد، ای دلربا، فریادرس
تنها فرافم می کشد، آخر بیا، فریادرس

تا چند بر من دمبدم از هجر عاشق کش ستم
بهر منت گر نیست غم، بهر خدا فریادرس

ظلمی است شب تا صبحگه بر ما که نتوان گفت، وه
بگذشت چون از اوج مه فریاد ما، فریاد رس

تا کی رقیبت هر زمان در خون ما گوید سخن
یا هم به دست خود ز ما خونریز یا فریادرس

تا از تو دلبر مانده ام بی خواب و بی خور مانده ام
چون در غمت درمانده ام، درمانده را فریادرس

شد جام عیشم بی صفا جایم لگدکوب جفا
بگذشت چون عمر از وفا، ای بی وفا، فریادرس

آن هر دو چشم دلستان از عالمی بربود جان
یک جان خسرو را ازان هر دو بلا فریادرس
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.