هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد هجران و فراق معشوق مینالد و از غم و تنهایی خود سخن میگوید. او از نبود یار و دلسوزی جز شمع در کنارش شکایت دارد و امید به رسیدن روزهای خوش و دیدار معشوق دارد. در نهایت، از شاه میخواهد که راز دلش را با کسی در میان نگذارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۱۱۶۶
از خدنگ غمزه دلدوز خویش
پاره سازم سینه بهر سوز خویش
تا شب هجران ناخوش در رسید
بعد ازان هرگز ندیدم روز خویش
ز آشنایان بر سر بالین من
نیست غیر از شمع کس دلسوز خویش
در خزان هجرم از دست رقیب
از وصالت کی رسد نوروز خویش؟
از رخت بر آسمان مه شد خجل
در چمن هم بوستان افروز خویش
وارهم از محنت هجران تمام
گر بیابم طالع فیروز خویش
خسروا، در کنج تنهایی مگوی
راز دل با جان غم اندوز خویش
پاره سازم سینه بهر سوز خویش
تا شب هجران ناخوش در رسید
بعد ازان هرگز ندیدم روز خویش
ز آشنایان بر سر بالین من
نیست غیر از شمع کس دلسوز خویش
در خزان هجرم از دست رقیب
از وصالت کی رسد نوروز خویش؟
از رخت بر آسمان مه شد خجل
در چمن هم بوستان افروز خویش
وارهم از محنت هجران تمام
گر بیابم طالع فیروز خویش
خسروا، در کنج تنهایی مگوی
راز دل با جان غم اندوز خویش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.