هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی شدید خود سخن می‌گوید. او از جدایی و نبود معشوق رنج می‌برد، اما همچنان امیدوار است که روزی دوباره به وصال برسد. شاعر از صبر و بی‌تابی، رازگویی‌های شبانه، وام گرفتن بوسه در خواب، و عذر و بهانه‌های معشوق می‌گوید. با وجود یقین به عدم بازگشت معشوق، برای تسکین خود به امید و گمان چنگ می‌زند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رازگویی شبانه و وام گرفتن بوسه در خواب ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۱۷۹

دل برد و زهره نیست که آن باز خواهمش
یا خود ز صبر رفته نشان باز خواهمش

زانجا که ناصبوری دیوانگان بود
پیداش دل دهم به نهان باز خواهمش

نی خود چو دل که جان گرامی ستد ز من
هرگز دلم نخواست که جان باز خواهمش

باشد شبی که تا به سحر راز گویمش
و آن راز گفته صبحدمان باز خواهمش

بوسی به وام برد خیالش ز من به خواب
باری دگر چو نیست همان باز خواهمش

دانم یقین که بار نیابم ازو،ولیک
تسکین خویش را به گمان باز خواهمش

دی باز کرد لب که زبانی دهد مرا
امروز عذر لب به زبان باز خواهمش

بس عذرها که گفت به خسرو به گاه وصل
این عذر نیز اگر بتوان، باز خواهمش
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.