هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از فرشتهای سخن میگوید که از گناه دور است و قلمش از تحیر میایستد. شاعر از عشق و جمال معشوق میگوید که فراتر از حد درک خلق است. درد دل، جفای دوست، و حلاوت رنجهای عشق از مضامین اصلی شعر هستند. در پایان، شاعر از فراق و یاد دوست مینالد و تأکید میکند که بدون یاد او، جانش از بین میرود.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به رنج و جفای عشق، برای درک و تجربه نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، زبان شعر کلاسیک ممکن است برای خوانندگان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
شمارهٔ ۱۱۸۱
فرشته می ننویسد گناه دم به دمش
که از تحیر آن رو نمی رود قلمش
نه حد دیدن خلق است روی تو، مگر آنک
قضا به قدر دو یوسف دهد جمال کمش
اگر به باغ روم دل بگیردم در دم
که خون گرفته دل من به گوشه های غمش
سماع و ناله من نی ز خون دل جویند
که ارغنون جگر خواریست زیر و بمش
کشم ز دست تو بر چوب جامه ای پر خون
که هر که شاه بتان شد چنین بود عملش
کجا ز چاشینی درد دل خبر دارد
کسی که نیست خلاص از وظیفه ستمش
جفای دوست به مقدار دوستیست عزیز
عزیز عشق شناسد حلاوت المش
چه جای بانگ مؤذن بدین دل بد روز؟
که روزگار بسر شد به طاعت صنمش
به یک دم است کز و جان خسرو مسکین
بمیرد ار نبود یاد دوست دمبدمش
که از تحیر آن رو نمی رود قلمش
نه حد دیدن خلق است روی تو، مگر آنک
قضا به قدر دو یوسف دهد جمال کمش
اگر به باغ روم دل بگیردم در دم
که خون گرفته دل من به گوشه های غمش
سماع و ناله من نی ز خون دل جویند
که ارغنون جگر خواریست زیر و بمش
کشم ز دست تو بر چوب جامه ای پر خون
که هر که شاه بتان شد چنین بود عملش
کجا ز چاشینی درد دل خبر دارد
کسی که نیست خلاص از وظیفه ستمش
جفای دوست به مقدار دوستیست عزیز
عزیز عشق شناسد حلاوت المش
چه جای بانگ مؤذن بدین دل بد روز؟
که روزگار بسر شد به طاعت صنمش
به یک دم است کز و جان خسرو مسکین
بمیرد ار نبود یاد دوست دمبدمش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.