هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او توصیف می‌کند که چگونه نگاه به چهره معشوق، دنیا را برایش روشن می‌سازد و حتی یک تار موی معشوق ارزش هزار شب را دارد. شاعر از تأثیر جادویی نگاه معشوق و مستی ناشی از عشق او می‌گوید و آرزو می‌کند که بتواند از جام لب معشوق جرعه‌ای بنوشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به درک ادبی بالاتری دارند.

شمارهٔ ۱۱۸۷

نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش
که دیده نیز نخواهم که بنگرد سویش

مرا به دیده درون خواب از کجا آید؟
که شب نماند به عالم ز پرتو رویش

ولی ز رویش اگر در جهان نماند شبی
هزار شب نتوان ساختن ز یک مویش

ز فرق تا به قدم ماه نو شد و پهلو
بدان امید که پهلو نهد به پهلویش

ز بس که آینه گشته ست روی زانوی من
که آینه ز چه شد همنشین زانویش؟

به مردمی اگر آیم به کوی او روزی
سگم کند به فسونهای چشم جادویش

بدین صفت که کنم کام عیش را شیرین
شراب تلخ نماند ز تلخی خویش

خوش آن کسی که کشد جرعه ای ز جام لبش
که مست گشت جهانی چو خسرو از بویش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.