هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، بیانگر درد هجران و عشق نافرجام است. شاعر از حالت دل‌شکستگی، آتش درون و نگاه معشوق سخن می‌گوید و از بی‌وفایی و دوری معشوق شکایت دارد. همچنین، از رنج‌های عشق و ناتوانی در فراموشی معشوق می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات شدید است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به رنج و دل‌شکستگی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۱۹۴

آن چشم سخنگو نگر و آن لب خاموش
وان تلخی گفتار و شکر خنده خون نوش

رسوا شدم از حالت خود زان که همه جاست
رخساره به گفتار و من دلشده خاموش

پوشیده نماند آتش من در تن چون کاه
آن شعله برآمد که نهفتیم به خس پوش

من دانم و جانی که به تن کاش نه بودی
تا هجر چسان کرد سزای دل من دوش

تو خواه، دلا، خون شو و خواهی برو، ای جان
کان شوخ نخواهد شدن از سینه فراموش

ای دام فلک زلف تو، دل ها چه کنی صید؟
یوسف که عزیز است به قلب دو سه مفروش

عمرم شد و روزی به رخت سیر ندیدم
زیرا که تو می آیی و من می روم از هوش

انبوه گدایان جمال است به کویت
مپسند که محروم شوم کشته در آن جوش

آتش بودم بی تو به آگنده دوزخ
گر لاله کشم در بر و گر سرو در آغوش

گر لطف و کرم نیست، کم از ضربت تیغی
باری برهد این سر تنگ آمده از دوش

از ره زدن خسرو اگر منکری، ای شوخ
آن دزد سیه را چه نشانی به بناگوش!
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.