۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰۰

گه گه نظری باز مدار از من درویش
چون منعم بخشنده به در یوزه درویش

ما را دل صد پاره و لعلت نمک آلود
مشمار که تا روز اجل به شود این ریش

حسن تو فزون باد و جفای تو فزون تر
تا درد دل خسته من کم نشود بیش

جانا، مکش اکنونم ازان شیوه که دانی
کان صبر نمانده ست که می کردم ازین پیش

خوش باش که آن غمزه خون ریز تو ما را
چندان نگزارد که گشایی تو سر کیش

ایمن ز خیال تو نیم با همه پرسش
قصاب نه از مهر کند تربیت میش

ساقی منگر توبه، قدح بر سر من ریز
تا غرقه شود این خرد مصلحت اندیش

ایمان من اندر شکن زلف بتان شد
کافر کندم دل که اگر گردم ازین کیش

ای آن که زنی طعنه به خسرو ز پی عشق
تو فارغی از درد که من خوردم ازین نیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.