هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های عاطفی خود می‌گوید، از بی‌وفایی یار و تنهایی خود شکایت دارد. او احساس می‌کند که در غربت و بی‌کسی به سر می‌برد و دلش آتش گرفته است. همچنین، از نادیده گرفته شدن توسط معشوق و بی‌توجهی دیگران به رنج‌هایش گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاطفی عمیق، دردهای روحی و اشارات به رنج‌های عشق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک و اصطلاحات شعری دارد.

شمارهٔ ۱۲۳۹

نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ای دارم
که جان غم کشی بی غیرتی بیکاره ای دارم

بخواهم سوخت روزی عاقبت این آشنایان را
که هر شب بر سر کویش رهی خونخواره ای دارم

نظر در یار مشغول است و جان در بار بربستن
تو، ای نظارگی، دانی که من نظاره ای دارم

نمی دانم، حکیما، دل کجا شد در جگر خوردن
ببینی در غریبستان یکی آواره ای دارم

برآمد دودم از جان، چند سوزم زین دل پاره
مسلمانان، نه دل دارم که آتش پاره ای دارم

چو خاک خفتگان رفتم به رخ، و اکنون که حاصل شد
چگونه بر چنان یاری چنین رخساره ای دارم؟

ز آه خسروش، یارب نگیری گر چه آن نادان
نیارد هیچ گه در دل که من بیچاره ای دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.