هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از مولانا بیانگر اهمیت عشق و سوز درونی است. شاعر تاکید می‌کند که دل بدون عشق ارزشی ندارد و از عشق شکایت نمی‌کند، حتی اگر باعث رنج شود. او از معشوق و ویژگی‌هایش مانند زلف و جمالش یاد می‌کند و عشق خود را بی‌قید و شرط ابراز می‌دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۲۸۹

دل بی عشق را من دل نگویم
تن بی سوز را جز گل نگویم

شکایت ناورم از عشق بر عقل
جفای شحنه با عاقل نگویم

الا، ای آب حیوان، پیش زلفت
ره ظلمات را مشکل نگویم

بگیرم زلف تو فردا، ولیکن
چه زاید آن شب حامل، نگویم

به اقطاع تو دل را خاص کردم
که جان را هم در آن داخل نگویم

ز جانت نیک گویم تا توانم
وگر بد گویمت از دل نگویم

بسوزم در غمت، وین راز با کس
فراقم گر کند بسمل، نگویم

به خسرو گویم این غم کو اسیر است
وگر خود بینمش عاقل، نگویم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.