هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق نافرجام خود می‌گوید. او از نامهربانی معشوق شکایت دارد و با تشبیه خود به زلف بیقرار و چشم ناتوان معشوق، بی‌قراری و ناتوانی خود را بیان می‌کند. شاعر از باد می‌خواهد که پیامش را به معشوق برساند و بگوید که با وجود همه رنج‌ها، مهر معشوق هنوز در سینه اوست. در پایان، از شمع می‌خواهد که حال سوزان او را برای خسرو بازگو کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده است که درک آن برای کودکان دشوار است. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با احساسات و مضامین آن ارتباط برقرار کنند.

شمارهٔ ۱۲۹۶

نمی داند مه نامهربانم
که دور از روی خویش بر چه سانم؟

چو زلف بیقرارش بیقرارم
چو چشم ناتوانش ناتوانم

برو، باد و گدایی کن به کویش
بگو با آن مه نامهربانم

«که گر چه می نهی بار فراقم
وگر چه می زنی تیغ زبانم

هنوزم مهرت اندر سینه باشد
اگر در خاک ریزد استخوانم »

بپرس از شمع حال سوز خسرو
که تا گوید که شبها بر چه سانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.