هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از غم و اندوه خود سخن میگوید که به کسی نمیتواند بیان کند و شبها تنها مونس اوست. او از یار خود میگوید که در غمش شریک است و از ساقی میخواهد تا جامی به او بدهد تا از درد خود بکاهد. شاعر به ناصح خود پاسخ میدهد که خود به کار خویش آگاه است و در پایان خود را فاخته بهار مینامد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و غمگین است و همچنین اشارههایی به شراب و مستی دارد که ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد. درک کامل این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۳۰۳
من کشته روی یار خویشم
در مانده روزگار خویشم
زین غم که به کس نمی توان گفت
شبهاست که غمگسار خویشم
در خون خود ار نباشمت یار
پس یار تویی که یار خویشم
ساقی، بده آن قدح مرا، زانک
من سوخته خمار خویشم
یاران چو قرار و صبر جویند
از من نه که برقرار خویشم
ای ناصح من که می دهی پند
می گوی که من به کار خویشم
گویند که، خسروا، چه نالی؟
من فاخته بهار خویشم
در مانده روزگار خویشم
زین غم که به کس نمی توان گفت
شبهاست که غمگسار خویشم
در خون خود ار نباشمت یار
پس یار تویی که یار خویشم
ساقی، بده آن قدح مرا، زانک
من سوخته خمار خویشم
یاران چو قرار و صبر جویند
از من نه که برقرار خویشم
ای ناصح من که می دهی پند
می گوی که من به کار خویشم
گویند که، خسروا، چه نالی؟
من فاخته بهار خویشم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.