۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰۵

من عاشق آن رخ چو ماهم
گو زار مکش که بی گناهم

تاراج غمت شدم که فتنه
زد در شب گیسوی تو راهم

از شعله بسی گریخت پشمم
هم داد ازین نمد کلاهم

در زیستنم نماند امید
ور ماند ترا حیات خواهم

بر من نفسی بخند تا بوک
صبحی دمد از شب سیاهم

پخته نشدم ز عشق هر چند
جان سوخته شد ز دود آهم

گفتی که «گهی نداشت خسرو
آن صبر که بود چند گاهم »
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.