هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او خود را بیگناه میداند اما از غم و فتنهای که عشق به بار آورده شکایت دارد. با وجود فرار از شعلههای عشق، همچنان درگیر آن است و امیدی به زندگی ندارد، مگر اینکه معشوق به او لبخند بزند. شاعر از سوختن جانش به دلیل آههایش میگوید و به سخن معشوق اشاره میکند که صبر او را کمارزش دانسته است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۳۰۵
من عاشق آن رخ چو ماهم
گو زار مکش که بی گناهم
تاراج غمت شدم که فتنه
زد در شب گیسوی تو راهم
از شعله بسی گریخت پشمم
هم داد ازین نمد کلاهم
در زیستنم نماند امید
ور ماند ترا حیات خواهم
بر من نفسی بخند تا بوک
صبحی دمد از شب سیاهم
پخته نشدم ز عشق هر چند
جان سوخته شد ز دود آهم
گفتی که «گهی نداشت خسرو
آن صبر که بود چند گاهم »
گو زار مکش که بی گناهم
تاراج غمت شدم که فتنه
زد در شب گیسوی تو راهم
از شعله بسی گریخت پشمم
هم داد ازین نمد کلاهم
در زیستنم نماند امید
ور ماند ترا حیات خواهم
بر من نفسی بخند تا بوک
صبحی دمد از شب سیاهم
پخته نشدم ز عشق هر چند
جان سوخته شد ز دود آهم
گفتی که «گهی نداشت خسرو
آن صبر که بود چند گاهم »
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.