۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱۱

اینک به کوی یار خود من بهر مردن می روم
با من که خواهد آمدن، بر جان سپردن می روم

من می روم تا بنگرم، چند است کشته بر درش
خود را میان کشتگان بهر شمردن می روم

چون دیگران می می خورند از ساغر وصل تو،من
زین غصه سوی میکده خونابه خوردن می روم

میدان وصلت، ای پسر، جان می دهند، گو می برند
من نیز از سر خاستم، چون گوی بردن می روم

بر کشتن خسرو مگر دارد شه من آرزو
جان بر کف اکنون بر درش من بهر مردن می روم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.