۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳۰

هر شبی چون یاد آن رخسار گلناری کنم
تا به وقت صبح از مژگان گهرباری کنم

گاه از تف دهان دامن بسوزم زهد را
گه ز دود سینه سقف آسمان تاری کنم

تیر مژگانش به جانم تا رسید از نوک آه
زخمها هر صبح در نه طاق زنگاری کنم

گر تمنای جفای او به خونریزم بود
شحنه غم را به خون خویش هم یاری کنم

ضربت غم می خورم سلطانی آسا تا به کی
قبله جان روی آن رخسار گلناری کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.