۴۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۴۰

یاد باد آن کز لبش هر لحظه جامی داشتم
وز می وصلش به نو هر روز جامی داشتم

مست آن ذوقم که در دور خمار چشم او
زان لب یاقوت گون عیش مدامی داشتم

آخر، ای جان، یاد کن یک شب ز دور افتادگان
روزی آخر با تو من حق سلامی داشتم

روزها می خواهم آن شب کز عبیر زلف او
چون نسیم صبحدم مشکین مشامی داشتم

این سرافرازی کجا یابم من کوتاه دست؟
کز هواداری سرو خوش خرامی داشتم

یاد خسرو گر فراموشت ز نام و ننگ شد
این قدر باری بگو «وقتی غلامی داشتم »
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.