هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از بی‌قراری دل، بیگانگی آشنایان، و پشیمانی از نگاه به معشوق می‌نالد و تأکید می‌کند که حتی با وجود دردسرها، نمی‌تواند از عشق و افغان دست بکشد. همچنین، به انتقاد از دنیا و مصلحت‌اندیشی مردم اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و انتقاد اجتماعی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۳۵۵

من اگر بر در تو هر شبی افغان نکنم
خویش را شهره و بدنام بدینسان نکنم

گر دهم دردسری تنگ میا بر من، ازآنک
نتوانم که تو را بینم و افغان نکنم

روزی از یاد رخت پیش گلی خواهم مرد
من همان به که گذر بیش به بستان نکنم

وه که دیوانه دلم باز به بازار افتاد
من نمی گفتم کافسانه هجران نکنم

غم خورد این دل بیچاره، زبانش دادی
بعد از این چاره همانست که درمان نکنم

آشنایان همه بیگانه شدند از من، از آنک
هر کسی مصلحتی گوید و من آن نکنم

شکر گویم ز تو، ای توبه که کورم کردی
تا نظر بازی از این پیش به خوبان نکنم

خلق گویند «دعا خواه ز خوبان » نروم
روزگار خوش درویش پریشان نکنم

چند گویند، که خسرو، ز بتان چشم بدوز
گر میسر شودم روی بدیشان نکنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.