هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و غم عشق سخن می‌گوید. او توصیف می‌کند که چگونه هر شب از غم معشوق، چشم‌ها و دلش خونین می‌شود و چگونه گاهی به یاد زلف معشوق می‌افتد و دلش از غم خون می‌شود. شاعر از پریشانی و ناآرامی خود در روزگار فراق می‌گوید و بیان می‌کد که چگونه خار غم معشوق از دلش بیرون نمی‌رود، حتی اگر از خون جگر رنگ رخساره‌اش گلگون شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات شدید مانند غم، فراق و درد عشق است که درک و پردازش آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ ذهنی و تجربه احساسی دارد.

شمارهٔ ۱۳۵۸

هر شب از دست غمت دیده و دل خون شودم
وانگه از هر مژه راوق شده بیرون شودم

گاه گاهی به سر زلف تو در می آیم
با دلی در هم و آن هم ز غمت خون شودم

مردم دیده کند رقص به صحرای دو رخ
چون بم و زیر دل خسته به گردون شودم

روزگاری ست مرا سخت پریشان ز غمت
چه کنم بی تو و این عمر به سر چون شودم؟

خار خارت نشود از دل خسرو بیرون
گر چه از خون جگر رخ همه گلگون شودم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.