۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵۹

سوی من بین که ز هجرت به گداز آمده ام
روی بنمای که پیشت به نیاز آمده ام

به سر زلف درازت کششی داشتمی
زان کشش به شبهای دراز آمده ام

از تو رفتم، چه کنم صبر چو نتوانستم
اینک آشفته و عاجز شده باز آمده ام

گر در ابروی تو بینم من مدهوش، مرنج
چه کنم، مست به محراب نماز آمده ام؟

دل من جان به تو بخشید و منم پروانه
وز پی سوختن شمع طراز آمده ام

خسروم، از چو منی دور مکن چشم که من
خاک درگاه شه بنده نواز آمده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.