هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن می‌گوید. او از نگاه معشوق که به سویش نمی‌آید، از درد دوری و محرومیت، و از امیدهای بربادرفته سخن می‌گوید. با وجود تمام این رنج‌ها، عشق همچنان در دلش زنده است و حتی مرگ را به جان می‌خرد. در پایان، شاعر به یقین می‌رسد که همه‌چیز همان بوده که از ابتدا预感 می‌کرد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه، رنج‌های روحی و اشاره به مرگ است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، زبان شعر کلاسیک فارسی به سطحی از بلوغ فکری و ادبی نیاز دارد.

شمارهٔ ۱۳۶۶

می گذشتی و به سویت نگران می دیدم
زار می مردم و در رفتن جان می دیدم

همچو دزدی که به کالای کسان می نگرد
جان به کف کرده در آن روی نهان می دیدم

از دل گمشده سر رشته همی جستم باز
گه به فتراک و گهی سوی عنان می دیدم

پرسش حال دل از طره او زهره نبود
گر چه از خون ته هر موی نشان می دیدم

او ز محرومی بخت بد من می خندید
من طمع بسته در آن شکل و دهان می دیدم

عاشقم، گر چه شود کشته غمی نیست، چه باک
گاه گاهی ست به جان گذران می دیدم

او شد از دیده من غایب و من هم زان سو
جان کنان می شدم و دیده کنان می دیدم

ای خوش آن شب که به یاد رخ تو می خفتم
در دلم بودی و در خواب همان می دیدم

هم ز اول اجل خویش همی دانستم
که دل و دیده به سویت نگران می دیدم

مردن خویش ز تو بود گمان خسرو را
شد یقین اینک هر آنچه بدگمان می دیدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.