هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه، از عشق عمیق و وابستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که حتی در صورت مرگ و در روز قیامت نیز از عشق معشوق دست برنمیدارد و حاضر است برای دیدار دوبارهی او از هر چیزی بگذرد. شاعر تأکید میکند که هیچ چیز نمیتواند او را از عشق معشوق جدا کند و حتی در ناتوانی نیز با یاری معشوق میتواند دوباره برخیزد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و پیچیده است که درک کامل آن ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و قیامت ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.
شمارهٔ ۱۳۶۸
گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم
حاش لله که ز سودای فلان برخیزم
یک زمان پیش من، ای جان و جهانم، بنشین
تا بدان خوشدلی از جان و جهان برخیزم
گفتیم یا ز من و یا ز سر جان برخیز
از تو نتوانم، لیک از سر جان برخیزم
از پس مرگ اگر بر سر خاکم گذری
بانگ پایت شنوم، نعره زنان برخیزم
به گه حشر چو از خاک برانگیزندم
هم ز بهر تو به هر سو نگران برخیزم
هوسم هست که پیش تو دمی بنشینم
وز سر هر چه بگویی، پس ازان برخیزم
مردم دیده مرا بهر تو در خون بنشاند
من به رویت نگرم، وز سر جان برخیزم
ناتوان گشتم ازان گونه که نتوان برخاست
ور مرا دست بگیری تو روان برخیزم
خسروم بیهده مپسند که هر دم با تو
شادمان شینم و با آه و فغان برخیزم
حاش لله که ز سودای فلان برخیزم
یک زمان پیش من، ای جان و جهانم، بنشین
تا بدان خوشدلی از جان و جهان برخیزم
گفتیم یا ز من و یا ز سر جان برخیز
از تو نتوانم، لیک از سر جان برخیزم
از پس مرگ اگر بر سر خاکم گذری
بانگ پایت شنوم، نعره زنان برخیزم
به گه حشر چو از خاک برانگیزندم
هم ز بهر تو به هر سو نگران برخیزم
هوسم هست که پیش تو دمی بنشینم
وز سر هر چه بگویی، پس ازان برخیزم
مردم دیده مرا بهر تو در خون بنشاند
من به رویت نگرم، وز سر جان برخیزم
ناتوان گشتم ازان گونه که نتوان برخاست
ور مرا دست بگیری تو روان برخیزم
خسروم بیهده مپسند که هر دم با تو
شادمان شینم و با آه و فغان برخیزم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.