هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج‌های خود می‌گوید، از ناامیدی، بی‌قراری و بی‌صبری خود سخن می‌راند. او از شب‌های بی‌خوابی و انتظار برای صبح امید شکایت دارد و از گریه و زاری خود به عنوان گناهی یاد می‌کند که حتی فیروز (نماد پیروزی) نیز آن را نمی‌بخشد. شاعر همچنین از رسوایی و درد دل خود می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که امروز حد طاقت خود را شناخته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۳۶۹

کس بدین روز مبادا که من بد روزم
کس بدین گونه مسوزاد که من می سوزم

دین نمانده ست که تا نامه عصمت خوانم
دل نمانده ست که تا تخته صبر آموزم

شبی بسی رفته به بیداری و آن بخت نبود
که دمد صبح مرادی ز رخت یک روزم

آخر، ای چشمه خورشید، یکی رو بنمای
چند گه تا به سحر همچو چراغ افروزم

ترک قتال و مرا گریه و زاری بسیار
آن گناهست که بر وی نکند فیروزم

چند گویند که رسوا شدی از دامن چاک
چاک دل را چه کنم، گیر که دامن دوزم؟

غم نبود از دگران تا ره خسرو تو زدی
گشت معلوم حد طاقت خود امروزم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.