هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر درد دل شاعر از عشق، جدایی، و رنج‌های عاشقی است. شاعر از هوای عشق، بوی خون دل، و مهر خاک شهیدان سخن می‌گوید و به زیبایی‌های معشوق و جفاهای او اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر از عمری که در کوی معشوق گذرانده و بی‌پاسخی مانده، گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از اشارات مانند 'بوی خون دل' و 'تیغ سیاست' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۳۷۰

دل آواره به جایی ست که من می دانم
جان گرفتار هوایی ست که من می دانم

بوی خون دل و مشک سر زلفیم رسید
مگر این باد زجایی ست که من می دانم؟

سبزه بر خاک شهیدانش، دلا، خوار مبین
زان که مهر گیایی ست که من می دانم

چشم و زلف و رخت، ار چه همه عشاق کش اند
لیکن این شکل بلایی ست که من می دانم

گفتی از تیغ سیاست کنم، این لطف بود
زان که هجر تو سزایی ست که من می دانم

عمر در کوی توام رفت و نگفتی روزی
کین همان کهنه گدایی ست که من می دانم

آنکه با خسرو گویی که وفا خواهم کرد
این هم، ای شوخ، جفایی ست که من می دانم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.