۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷۴

ای رخت چون ماه و از مه بیش هم
خسته کردی سینه ما، ریش هم

غمزه تو بر صف خوبان زند
گر نرنجی بر دل درویش هم

تیره کردی عیش ما و روز دل
روزگار عقل دور اندیش هم

گر نوازش نیست کشتن، گفتمت
کاهلی کردی در آن فرویش هم

کشتم از دست جفایت خویش را
بر تو آسان کردم و بر خویش هم

می رود صبر من آواره ز من
پس نمی بیند ز بینم و پیش هم

ما و زنار مغانه کز بتان
وین نماز، استغفرالله، کیش هم

گر چه بر جانم قیامتها از اوست
تا قیامت عمر بادش بیش هم

هر زمان گویی که نوش من خوش است
گر ز خسرو پرسی، ای جان، نیش هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.