هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از دوری معشوق میگوید. او از درد دل، گریههای خونین و بیقراری خود سخن میگوید و بیان میکند که عمرش در غم روی معشوق گذشته است. شاعر از معشوق میخواهد که در جان و قلبش جای گیرد و از او میپرسد که چرا دیگر در جسمش رمقی باقی نمانده است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز این شعر برای درک و تجربه نیاز به بلوغ عاطفی دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با این احساسات ارتباط برقرار کنند.
شمارهٔ ۱۳۸۳
دلبرا، در جان نشین، فی العین هم
ای ز تو شادی به جان، فی القلب هم
گریه خون بین و می کن پرسشی
چون نماند، اکنون مرا فی الجسم دم
چون کنم من خواب، دریا گشت چشم
تو به خنده گوئیم فی البحر نم
تا زهر دل برد غم خال رخت
بین همه جا غم، بمحوالخال غم
عمر خسرو در غم رویت گذشت
چند باشد دوریم، والصبر کم
ای ز تو شادی به جان، فی القلب هم
گریه خون بین و می کن پرسشی
چون نماند، اکنون مرا فی الجسم دم
چون کنم من خواب، دریا گشت چشم
تو به خنده گوئیم فی البحر نم
تا زهر دل برد غم خال رخت
بین همه جا غم، بمحوالخال غم
عمر خسرو در غم رویت گذشت
چند باشد دوریم، والصبر کم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.