۲۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸۳

دلبرا، در جان نشین، فی العین هم
ای ز تو شادی به جان، فی القلب هم

گریه خون بین و می کن پرسشی
چون نماند، اکنون مرا فی الجسم دم

چون کنم من خواب، دریا گشت چشم
تو به خنده گوئیم فی البحر نم

تا زهر دل برد غم خال رخت
بین همه جا غم، بمحوالخال غم

عمر خسرو در غم رویت گذشت
چند باشد دوریم، والصبر کم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.