هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق و جفای معشوق رنج میبرد. شاعر از نشستن در فراق، گسستن از خود برای معشوق، شبهای بیخوابی، آلودگی جان به جفا، و از دست دادن عقل در میخوارگی سخن میگوید. در نهایت، او خود را در برابر سنگ ملامت میبیند و از بیم جان و سر نمیهراسد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده، رنج عشقی و اشارات به میخوارگی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی مفاهیم مانند جفا و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۴۰۱
خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشسته ایم
مگسل ز ما که بهر تو از خود گسسته ایم
آه، ار به روی تو نگشاییم ما شبی
چشمی که در فراق تو شبها نشسته ایم
آلوده جفای تو جان می رود درون
هر چند کز خدنگ جفای تو خسته ایم
سامان ز ما طلب مکن، ای پارسا، که من
میخواره و سفال به تارک شکسته ایم
در ده شراب شادی از آن رو که عقل رفت
دانی که از کدام بلا باز رسته ایم؟
خسرو، چه جای صرفه جان است و بیم سر
ما را که پیش سنگ ملامت نشسته ایم
مگسل ز ما که بهر تو از خود گسسته ایم
آه، ار به روی تو نگشاییم ما شبی
چشمی که در فراق تو شبها نشسته ایم
آلوده جفای تو جان می رود درون
هر چند کز خدنگ جفای تو خسته ایم
سامان ز ما طلب مکن، ای پارسا، که من
میخواره و سفال به تارک شکسته ایم
در ده شراب شادی از آن رو که عقل رفت
دانی که از کدام بلا باز رسته ایم؟
خسرو، چه جای صرفه جان است و بیم سر
ما را که پیش سنگ ملامت نشسته ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.