هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دلبستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او از ناتوانی در مقاومت در برابر جذبههای معشوق، گذر سریع عمر و بیتوجهی به زندگی روزمره به دلیل عشق، و تمایل به خرابی و مستی برای فرار از عقل و حیلهگری میگوید. همچنین، شاعر از دوری از مسجد و نماز به دلیل اشتغال به معشوق و می سخن میگوید و در نهایت بیان میکند که غم عشق او را به سمت نابودی میکشاند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و گاهی افسردهوار است و ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک یا مناسب نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مینوشی و خرابی ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.
شمارهٔ ۱۴۲۳
کرشمه کردنت ار چه بلاست، باز ندارم
ولی به تیغ کشی به که تاب ناز ندارم
چه روز بود که پیچید نقش زلف تو بر من
که عمر رفت و خلاص از شب دراز ندارم
چنان به روز بد خود خوشم به دولت عشقت
که سوی روز نکوی کسان نیاز ندارم
بیار ساقی و در ده به ما صلای خرابی
که بیش ازین سر این عقل حیله ساز ندارم
مرا ز مسجد معذور دار، خواجه مؤذن
که من ز شاهد و می فرصت نماز ندارم
چو بت پرست دلم شد چنان که باز نیامد
به هر صفت که بود، گو «بباش » باز ندارم
چسان رود غم خسرو در پی کشتن
ز دیگری سخنی نیز دلنواز ندارم
ولی به تیغ کشی به که تاب ناز ندارم
چه روز بود که پیچید نقش زلف تو بر من
که عمر رفت و خلاص از شب دراز ندارم
چنان به روز بد خود خوشم به دولت عشقت
که سوی روز نکوی کسان نیاز ندارم
بیار ساقی و در ده به ما صلای خرابی
که بیش ازین سر این عقل حیله ساز ندارم
مرا ز مسجد معذور دار، خواجه مؤذن
که من ز شاهد و می فرصت نماز ندارم
چو بت پرست دلم شد چنان که باز نیامد
به هر صفت که بود، گو «بباش » باز ندارم
چسان رود غم خسرو در پی کشتن
ز دیگری سخنی نیز دلنواز ندارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.