هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و دوری از معشوق شکایت میکند و احساسات عمیق خود را بیان میدارد. او از ناتوانی در تحمل جدایی، انتظار برای دیدار، و رنجهای عشق میگوید.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی برای درک دارند.
شمارهٔ ۱۴۲۸
کجایی، ای به فدای تو گشته جان و جهانم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
فتاد دیده به رویت، ز دست رفت عنانم
دلم بری و بگویی «مگو» من این به که گویم؟
مر کشی و ندانی، ندانم این ز که دانم!
در آب دیده تنم غرقه گشت و آه نکردم
ز تیر هم چه گشاید، چو نم گرفت کمانم
ز گریه رشته جان پر گره شد و دم سردم
گره گرفته به صد حیله می رسد به دهانم
بسوخت خسرو مسکین در آرزوی لب تو
ببخش از پی تسکین دو شربتی هم از آنم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
فتاد دیده به رویت، ز دست رفت عنانم
دلم بری و بگویی «مگو» من این به که گویم؟
مر کشی و ندانی، ندانم این ز که دانم!
در آب دیده تنم غرقه گشت و آه نکردم
ز تیر هم چه گشاید، چو نم گرفت کمانم
ز گریه رشته جان پر گره شد و دم سردم
گره گرفته به صد حیله می رسد به دهانم
بسوخت خسرو مسکین در آرزوی لب تو
ببخش از پی تسکین دو شربتی هم از آنم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.