هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج عاشقانهای است که شاعر از دوری و بیتوجهی معشوق متحمل شده است. او از اشکهای ریخته شده، دل شکسته و بیپناهی خود میگوید و از معشوق میخواهد که به او توجه کند. شاعر خود را تشنه معشوق میداند که مانند چشمه آب حیات است، اما از او بهرهای نبرده است. در نهایت، او از غم و اندوهی که به او رسیده، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۴۲۹
دلم ز دست تو خون شد، ندانم این به که گویم؟
علاج خود ز که سازم، دوای دل ز که جویم؟
بریخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم
برفت آب من آن را که رخنه گشت سبویم
از این دو دیده پر آب من که ریخته بادا
چه آب ریختگی ها که آمده ست به رویم
رهی به کوی تو جویم که گویمت سخن خود
تو سوی خود ندهی ره، ندانم این به که گویم؟
تویی چو چشمه آب حیات و من به تو تشنه
نخورده شربتی، آخر چگونه دست بشویم؟
میار طره فراهم، فرو گذار که بر من
کند هر آنچه بیاید، چو می بیاید از اویم
تن چو موی مرا بگسل و بسوز در آتش
که پی گسست در آمد غمت به شخص چو مویم
تبسمی که تو آنجا نه دلبری، گل باغی
نوازشی که من اینجا، نه خسروم، سگ کویم
علاج خود ز که سازم، دوای دل ز که جویم؟
بریخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم
برفت آب من آن را که رخنه گشت سبویم
از این دو دیده پر آب من که ریخته بادا
چه آب ریختگی ها که آمده ست به رویم
رهی به کوی تو جویم که گویمت سخن خود
تو سوی خود ندهی ره، ندانم این به که گویم؟
تویی چو چشمه آب حیات و من به تو تشنه
نخورده شربتی، آخر چگونه دست بشویم؟
میار طره فراهم، فرو گذار که بر من
کند هر آنچه بیاید، چو می بیاید از اویم
تن چو موی مرا بگسل و بسوز در آتش
که پی گسست در آمد غمت به شخص چو مویم
تبسمی که تو آنجا نه دلبری، گل باغی
نوازشی که من اینجا، نه خسروم، سگ کویم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.