هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بیوفایی و سختدلی معشوق خود رنج میبرد. شاعر با بیان احساسات خود از ناتوانی در فراموشی معشوق، رنج ناشی از عشق یکطرفه و تحمل رفتارهای ناپسند او سخن میگوید. او در ابیات مختلف به جنبههای مختلف این رنجش اشاره میکند، از جمله بیصبری در برابر زیبایی معشوق، اسارت در عشق، تشنگی عاطفی و از دست دادن آبرو.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و رنجهای عاطفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، برخی از اشارات مانند 'خون' و 'سوختن' ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.
شمارهٔ ۱۴۳۴
گذشت یار و نسازم به خوی او، چه کنم؟
چو صبر نیست ز روی نکوی او، چه کنم؟
رقیب گویدم، ای خون گرفته، چشم ببند
چو عاشقم من مسکین به روی او، چه کنم؟
شدم اسیر سمند و خلاص می جویم
ولیک می کشدم دل به سوی او، چه کنم؟
به جوی اوست کنون آب و من چنین تشنه
ولی ز خون من است آب جوی او، چه کنم؟
روم به باغ بدین بو که خوش شود دل تنگ
به هیچ باغ نیابم چو موی او، چه کنم؟
چه جای آنست که گویندم «آبروی مریز»
بسوخته ست مرا آرزوی او، چه کنم؟
فتادگی خودش عرضه می دهم از پی
فتاده چند براین خاک کوی او، چه کنم؟
چو شیر خورد همه خون خسرو آن بدخو
ز شیرخوارگی این است خوی او، چه کنم
چو صبر نیست ز روی نکوی او، چه کنم؟
رقیب گویدم، ای خون گرفته، چشم ببند
چو عاشقم من مسکین به روی او، چه کنم؟
شدم اسیر سمند و خلاص می جویم
ولیک می کشدم دل به سوی او، چه کنم؟
به جوی اوست کنون آب و من چنین تشنه
ولی ز خون من است آب جوی او، چه کنم؟
روم به باغ بدین بو که خوش شود دل تنگ
به هیچ باغ نیابم چو موی او، چه کنم؟
چه جای آنست که گویندم «آبروی مریز»
بسوخته ست مرا آرزوی او، چه کنم؟
فتادگی خودش عرضه می دهم از پی
فتاده چند براین خاک کوی او، چه کنم؟
چو شیر خورد همه خون خسرو آن بدخو
ز شیرخوارگی این است خوی او، چه کنم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.