۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳۹

من آن نیم که به عمر از وفای خود بروم
ز آستانت به حسن رضای خود بروم

منم فتاده به خاکی و هر زمان چون باد
گذر کنی به سر من ز جای خود بروم

به راه بی سر و پا می روم که آب دو چشم
رها نمی کندم تا به پای خود بروم

چنان ضعیف شدم، گر دعای وصل کنم
ز آه خود به فلک با دعای خود بروم

مرا جهان بلا بر سر است و می خواهم
که سر نهم، ز جهان با بلای خود بروم

به دست بوس خیال تو گر شود ممکن
درون دیده صورت نمای خود بروم

در انتظار وصالت ز دست شد خسرو
دلت نشد که به سوی گدای خود بروم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.