۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳۸

نه یار وعده بوس و کنار می کندم
نه دل ز دیدن رویش قرار می کندم

درون دل نه یکی صد هزار افسون است
هنوز آرزوی آن سوار می کندم

همی خلد به دل من چو ناوک دشمن
نصیحتی که کسی دوستدار می کندم

شبی ز بیم گزندش هزار ناوک آه
فرو همی خورم، ار چه فگار می کندم

دگر ز بخت خودم عزتی نمی باید
همین بس است که پیش تو خوار می کندم

توام به تیغ کشی و خیال کشت که او
شفیع می شود و شرمسار می کندم

شبم به خوردن خون رفت، ساقیا، می ده
که آن شراب شبانه خمار می کندم

پگه بیامد و همسایه گفت «خوابم نیست
که ناله های تو در سینه کار می کندم

شراب عشق تو می بایدم به سر هر چند
که بامداد اجل هوشیار می کندم

به ناز گفت شبی «خسروا، گلت نشکفت »
هنوز آن سخنش خار خار می کندم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.