هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از دل‌بستگی‌هایش، درد فراق، و ناامیدی‌های عاشقانه می‌نالد و به ستایش معشوق و بیان احساسات خود می‌پردازد. همچنین، اظهار پشیمانی از برخی گفتارها و رفتارهای گذشته و آرزوی رساندن سلامش به یار را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مضامین شعر نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۴۴۷

من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم
همه حکایت آن طره دو تا گفتم

گرت هوای می است و شرابخواره من
بیا که خون دل و دیده را صلا گفتم

به شهر در دف رسواییم بزد همه خلق
کجا به پیش تو دیوانه ماجرا گفتم

هنوز باز نمی آید این دل بی شرم
تبارک الله تا من بدو چها گفتم

کنون مرا به سر کوی شاهدان جویند
که ترک صحبت مردان پارسا گفتم

به هر جفا که ز خوبان رسد سزاوارم
که بیدلان را بسیار ناسزا گفتم

ز صبر اگر سخنی گفتم، ای فراق، مکش
گناه کردم و بد کردم و خطا گفتم

اگر به خدمت یاران من رسی، ای باد
سلام من برسانی که من دعا گفتم

دلی که رفت ز تو، خسروا، در آن سر زلف
بجوی و خواه مجو، باز من ترا گفتم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.